loading...
کوی مهر
آخرین ارسال های انجمن
کوی مهر بازدید : 35 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)
مبارکت ای صبور شبها به صبح تابان رسیدی آخر
مبارکت ای صبور شبها به صبح تابان رسیدی آخر

ز تن پراکندگی گذشتی به مطلق جان رسیدی آخر
ز تن پراکندگی گذشتی به مطلق جان رسیدی آخر

مبارکت ای صبور شبها به صبح تابان رسیدی آخر
ز تن پراکندگی گذشتی به مطلق جان رسیدی آخر
ز تن پراکندگی گذشتی به مطلق جان رسیدی آخر

سری نداری تنی نداری به غیر خود دشمنی نداری
سری نداری تنی نداری به غیر خود دشمنی نداری
شمیم پیراهنی نداری
شمیم پیراهنی نداری ولی به کنعان رسیدی آخر
شمیم پیراهنی نداری ولی به کنعان رسیدی آخر

مبارکت ای صبور شبها به صبح تابان رسیدی آخر
ز تن پراکندگی گذشتی به مطلق جان رسیدی آخر
ز تن پراکندگی گذشتی به مطلق جان رسیدی آخر

در یچه ای شعله ور گشودی
به عشق و آتش جگر گشودی
ز بستر سینه پر گشودی
به زیر دندان
به زیر دندان رسیدی آخر

شکفته در شعله های خون است
گدازه های تب و جنون است
هزار ابر از دلت برآمد
هزار ابر از دلت برآمد
به گل به باران رسیدی آخر

تو خواب سرسبز ریشه بوده
بهار فردای بیشه بودی
در ابتدای همیشه بودی
ولی به پایان رسیدی آخر

در ابتدای همیشه بودی
ولی به پایان رسیدی آخر
کوی مهر بازدید : 36 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگزیر
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سربه راه، بیدهای سربه زیر
ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر
کوی مهر بازدید : 52 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)

نام تو شد روشنی ذکر خموشان
هلهله و هروله کوزه به دوشان

این همه تصویر تویی در شب روشن
تا که ببینند تو را آینه پوشان

حلقه ی گل حلقه ی دف حلقه ی گیسو
حلقه به حلقه است شب حلقه به گوشان

حلقه ی گل حلقه ی دف حلقه ی گیسو
حلقه به حلقه است شب حلقه به گوشان
حلقه به حلقه است شب حلقه به گوشان

دامنه ی عشق تو چون دامن دریا
آمدنم سوی تو چون رود خروشان

از دم تو زنده شود هستی عیسی
آب بقا را ز لبت شعله بنوشان
شعله بنوشان
شعله بنوشان

با خط می بر در و دیوار نوشتم
چشم تو و حادثه باده فروشان

من اگر آن مغربی ام مشرق مطلق
جان مرا جامه ای از نور بپوشان

کیستی ای بر همگان سر سرآمد
کز همه جا می شنوم نام محمد
کوی مهر بازدید : 30 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)

گرچه از شش جهت دچار توام
باز بیتاب و بی قرار توام

از تو هیچم سر فراغت نیست
هرچه آیینه ای غبار توام
هرچه آیینه ای غبار توام

ادب بندگی می آموزم
جلوه های خدای دار توام

تا در آغوش مرگ می لغزم
زنده می دارد انتظار توام
زنده می دارد انتظار توام

می فروشت حرام کرده به من
می فروشت حرام کرده به من
از ازل تا ابد خمار توام

اولین جلوه ی جنون منی
آخرین فرصت قمار توام

بوی زنجیر در مشام منی
بوی زنجیر در مشام منی
نام گل بر لب بهار توام
نام گل بر لب بهار توام

کی وصال اختیار خواهی کرد
کی وصال اختیار خواهی کرد
ای که مجبور اختیار توام
ای که مجبور اختیار توام

بوی زنجیر در مشام منی
نام گل بر لب بهار توام

اولین جلوه جنون منی
آخرین فرصت قمار توام

گرچه از شش جهت دچار توام
باز بیتاب و بی قرار توام

از تو هیچم سر فراغت نیست
هرچه آیینه ای غبار توام
هرچه آیینه ای غبار توام

گرچه از شش جهت دچار توام
باز بیتاب و بی قرار توام


گرچه از شش جهت دچار توام
باز بیتاب و بی قرار توام ...
کوی مهر بازدید : 30 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)

پای پیاده می رود
قافله ی نگاه من
تا برسد به چشم تو
ای مه شامگاه من
ای مه شامگاه من
مه شامگاه من

پای پیاده می رود قافله ی نگاه من
تا برسد به چشم تو ای مه شامگاه من

هزار حرف گفتنی دارم و دم نمی زنم
کاش خودت بخوانی از پنجره ی نگاه من



پای پیاده می رود قافله ی نگاه من
تا برسد به چشم تو ای مه شامگاه من

شب است و شب
و سایه ها
و جغدها خرابه ها
میان این سیاهه ها فقط تویی پناه من

وقت سفر عزیز من ساز به دست من نده
اسیر مویه می شود مخالف سه گاه من
مخالف سه گاه من

پای پیاده می رود قافله ی نگاه من
تا برسد به چشم تو ای مه شامگاه من
ای مه شامگاه من

پای پیاده می رود قافله ی نگاه من
تا برسد به چشم تو ای مه شامگاه من
ای مه شامگاه من

اگر چه رفته ای ولی قصه ی عشق ماندنی است
یاد تو مانده تا ابد در دل بی گناه من
دل بی گناه من
دل بی گناه من

پای پیاده می رود قافله ی نگاه من
تا برسد به چشم تو ای مه شامگاه من
کوی مهر بازدید : 26 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)
یک روز از هم می درم این پرده ی تزویر را
یک روز می پیچم به هم سررشته ی تقدیر را

آیینه ی دل بشکنم تا وقت دیدار رخش
صد بار حک سازم به دل تکرار این تصویر را

در حلقه ی دیوانگان پیر خرد بهر نشان
پیچید دور گردنم این حلقه ی زنجیر را



یک روز از هم می درم این پرده ی تزویر را
یک روز می پیچم به سررشته ی تقدیر را

در مذهب آیینه ها جایی ندارد کینه ها
برخیز و برچین از جبین این ظلمت شبگیر را

ای ریسمان حلاج را از دار بالاتر بکش
بر سردر خورشید زن تندیسه ی تکبیر را

ای ریسمان حلاج را از دار بالاتر بکش
بر سردر خورشید زن تندیسه ی تکبیر را

می گفت گل با بلبلی اینجا نمی لرزد دلی
بر دشنه ی منقار زن گلبانگ بی تأثیر را

یادش بخیر آن صبحدم دستانمان در دست هم
آهسته می گفتی به من آن خواب بی تعبیر را

در حلقه ی دیوانگان پیر خرد بهر نشان
پیچید دور گردنم این حلقه ی زنجیر را



یک روز از هم می درم این پرده ی تزویر را
یک روز می پیچم به سررشته ی تقدر را
کوی مهر بازدید : 21 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)
امشب به کویت آمدم دانم که در وا می کنی


رحمی به این خونین دل رسوای رسوا می کنی ...


لیلای من باشد عیان در هر زمان در هر مکان
زاهد چرا بهر نشان هی لا و الا می کنی

امشب به کویت آمدم دانم که در وا می کنی
رحمی به این خونین دل رسوای رسوا می کنی ...

ای دل بیاموزی اگر راه درست عاشقی
با هرچه او قسمت کند صبر و مدارا می کنی

هی هلا هلا مست قلندر
هی هلا هلا مست قلندر



هی هلا هلا مست قلندر
هی هلا هلا مست قلندر


این چرخه می چرخد بسی بهر حساب هر کسی
یک روز جبران می کند جوری که با ما می کنی
امشب به کویت آمدم دانم که در وا می کنی
رحمی به این خونین دل رسوای رسوا می کنی...

آشفته بازاری مکن ای دزد مادرزاد دل
صد حلقه می پیچی به هم تا یک گره وا می کنی

تا یک گره وا می کنی
گه در تماشاخانه ی قسمت مرا بازی دهی
گه نقش های خویش را
گه نقش های خویش را در من تماشا می کنی
در من تماشا می کنی
امشب به کویت آمدم دانم که در وا می کنی
رحمی به این خونین دل رسوای رسوا می کنی
کوی مهر بازدید : 54 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)

آه ای صبا . . .

چون تو مدهوشم من

خود فراموشم من

خانه بر دوشم من

خانه بر دوش


من در پيش کو به کو افتادم

دل به عشقش دادم

حلقه در گوشم من

حلقه در گوش


گر در کويش برسی برسان

اين پيام مرا

بی چراغ رويت

من ندارم ديگر

تاب اين شبهای سرد و خاموش

هرگز هرگز باور نکنم

عهد و پيمان ما شد فراموش


ای جان من غرق سودای تو

بی تماشای تو

دل ندارد ذوق گفتگويی



بی جلوه ات آرزو بی حاصل

بی تو در باغ دل

خود نرويد سرو آرزويی


شبها مرغ لب بسته منم

دل شکسته منم

تا سحر بيدارم

سر به زانو دارم

برنخيزد از من های و هويی

بی تو سير گل را چه کنم

گل ندارد بی تو رنگ و بويی
کوی مهر بازدید : 40 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)

مستم اگر من ، مست نگاهم

جز می عشقت باده نخواهم

ای همه جا لطف تو پشت و پناهم

در بگشا دلبرا خسته راهم

در بر خویشم نشان که بی قرارم ...

تاب فراق تو را دگر ندارم ...


گنج من است ای دوست

چشم گهر بارم

دستم اگر خالی (خدا)

دیده پر دارم

به دشت شب ز اشکم ستاره می کارم ...


شبی که از تو خبر گرفتم

به آسمان تو پر گرفتم

از آتش نگاهت شرر گرفتم

به دیدن تو جان دگر گرفتم

من از نسیم نفست ثمر گرفتم (ای دوست)


گنج من است ای دوست ...
کوی مهر بازدید : 71 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)
شب که از ساز دلم ناله برخیزد

نغمه ها در جان من شعله میریزد



سر به دیوار غمت میگذارد دل

اختران را تا سحر میشمارد دل



یک ستاره میشود روشن و خاموش

همچو من گویا کشد بار غم بر دوش



تا سحر

در سفر

ازدل شبها

یکه و تنها

اختر من گه نهان گه شود پیدا



عاقبت گیرد شبی این سفر پایان

اختر عمرم شود از نظر پنهان



تا سحر

در سفر

از دل شبها

یکه و تنها

اختر عمر من است این فلک پیما

تعداد صفحات : 16

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 153
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 49
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 53
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 65
  • بازدید ماه : 137
  • بازدید سال : 2,658
  • بازدید کلی : 26,133